|
|
|
|
نسیم.م از تهران گفته است : |
تاريخ :17/4/1393 |
"پرده، اندكي كنار رفت و هزار راز روي زمين ريخت. رازي به اسم درخت، رازي به اسم پرنده، رازي به اسم انسان.رازي به اسم هر چه كه ميداني. و باز پرده فرا آمد و فرو افتاد.و آدمي اين سوي پرده ماند با بهتي عظيم به نام زندگي، كه هر سنگريزهاش به رازي آغشته بود و از هر لحظهاي رازي ميچكيد. در اين سوي رازناك پرده، آدميان سه دسته شدند. گروهي گفتند: هرگز رازي نبوده، هرگز رازي نيست و رازها را ناديده انگاشتند و پشت به راز و زندگي زيستند. خدا نام آنها را گمشدگان گذاشت. و گروهي ديگر گفتند: رازي هست، اما عقل و توان نيز هست. ما رازها را ميگشاييم؛ و مغرورانه رفتند تا گره راز و زندگي را بگشايند. خدا گفت: توفيق با شما باد، به پاس تلاشتان پاداش خواهيد گرفت. اما بترسيد كه درگشودن همان راز نخستين وابمانيد. و گروه سوم اما، سرمايهاي جز حيرت نداشتند و گفتند: در پس هر راز، رازي است و در دل هر راز، رازي. جهان راز است و تو رازي و ما راز. تو بگو كه چه بايد كرد و چگونه بايد رفت. خدا گفت: نام شما را مؤمن ميگذارم، خود، شما را راه خواهم برد. دستتان را به من بدهيد. آنها دستشان را به خدا دادند و خدا آنان را از لابهلاي رازها عبور داد و در هر عبور رازي گشوده شد. و روزي فرشتهاي در دفتر خود نوشت: زندگي به پايان رسيد. و نام گروه نخست از دفتر آدميان خط خورد، گروه دوم در گشودن راز اولين واماند. و تنها آنان كه دست در دست خـدا دادند از هستي رازناك به سلامت گذشتند |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
علی گفته است : |
تاريخ :6/5/1393 |
من مست شراب دل روحانی خویشم مجنون علی رهبر عرفانی خویشم
هر چند حیا میکنم از دلبر دلها دلبسته دلدار خراسانی خویشم |
|
|
|
|
|
|